زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
آه! از آن ساعت که سبـط مصطفی گـشـت وارد بــر زمـیـن کـــربـــلا پس به یاران کرد رو، سلطـان دین گـفـت کای یـاران! مقـام ماست این بار بگـشایید، خوشمنزلگهی است تا به جنّت زین مکان، اندک رهی است بـار بـگـشـائـید کـاینجـا از عـتـاب میشـود لـبها کـبـود از قـحـط آب بـار بگـشـائـید کـایـنجـا بـیدرنگ بـر گـلــوی اصـغــرم آیـد خــدنـگ الـغـرض؛ در آن دیــار پُــر مـحـن کرد چون سلطان مـظلـومان، وطن گفت: در این سرزمین، جای من است این زمین تا حشر، مأوای من است چون در اینجا من به جسم چاکچاک از سر زین، سرنگون گردم به خاک من، تن تـنها و دشـمن، صد هـزار پیکـرم، مجروح و زخمم، بیشمار «جودیا»! دم درکش از این داستان خون مکن زین بیش، قـلب دوستان |